سلام. صبحت بخیر. البته صبح اینجا. آنجا احتمالا هنوز شب است و "تو" هنوز خوابی. به وقت اینجا تولدت شده. تولدت مبارک. تولدت مبارک "تو"یی که نمیدانم پاداش کدام کار خوب نکرده منی. این روزها که دورتر از قبل شده ای این روزها که روزگارم به هزار دلیل مسخره و غیر مسخره به مرادم نمی گذرد بیشتر به "تو" فکر میکنم. این روزها تمرکزم را گذاشته بودم به یادآوری و مرور گذشته مان. با این ذهن کم حافظه ام هر چه مرور کردم یادم نیامد من به "تو" در موردی کمکی خاص کرده باشم. بعد نگاهم را گرداندم به همه اطرافیانم. به همه آنها که دوستم دارند به همه آنها که دوستشان دارم از
نزدیکترین هایم تا آنها که حتی خوب نمیشناسمشان. به قطع میگویم هر کس ذره ای محبت به من دارد روزی روزگاری جایی من به هر نحوی کاری کمکی برایش کرده ام. نه اینکه بگویم دوست داشتن شان بدلیل همان مهر است که دیده اند نه هنوز آنقدر بدبین نشده ام اما به "تو" که فکر میکنم تفاوتی میبینم که خوب قابل تشخیص است. یادم می آید سالها بعد از همکار بودنمان دوست مشترکی به کسی دیگر گفته بود من وقتی به جلسه می رفتم "تو" برایم تسبیح میچرخاندی و صلوات میفرستادی. "تو" حتی این را به زبان هم نیاورده بودی. بی منت بی اینکه بخواهی حتی دوست داشتنت را به رخ بکشی آرام گوشه وجودت دوست داشتن را مرور میکردی. نمیدانی چه حس عجیبی و جذابی است. اینکه میگویم نمیدانی تصورم این است که چنین دوست داشتنی آنقدر نایاب است که نمیدانم نصیب و قسمت "تو" شده است یا نه. اما باور کن جز پاداش خداوند و کائنات نمیتواند باشد چنین محبتی.من همیشه فکر میکردم شاید هم بهتر است بگویم فکر میکنم که آدمی باید بتواند آنچه را دوست دارد بدست بیاورد لمسش کند سفت در آغوشش بگیرد اما محبتی که در این سالهای یادداشتهایی برای تو...
ما را در سایت یادداشتهایی برای تو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : d4uyoua بازدید : 42 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 1:39